آینه های ناگهان

آینه های ناگهان

آینه های ناگهان

آینه های ناگهان

راستی امروز چند شنبه س...!؟


روزها تند و تند از پی هم می گذرن بی این که بفهمم کجای این دنیای غم انگیز ایستادم!

بی این که بفهمم سهم من از دنیا چیه...؟

واسه چی اومدم؟

دوست دارم تنها باشم....!یه گوشه بشینمو حتی خودمو از یاد ببرم...!

آدما رو نمی فهمم!حس می کنم خیلی تنهام...

شمار روزا از دستم در رفته...مثل تاریخ!

راستی امروز چند شنبه س...!؟





به رقص آینه های حیرانی

وقتی چشم می گشایم باز
کاش نام خود را از یاد برده باشم ...

" انوش جعفری "

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.